Monday, November 30, 2009

آنفلوآنزای خوکی، امید تازه فرماندهان کودتاچی

در 48 ساعت گذشته، به یکباره صدا و سیما و خبرگزاری فارس نگران گسترش و شیوع آنفلوانزای خوکی در ایران شده اند و تمام خط قرمزها برای اخبار هولناک این آنفلوانزا قابل عبور شد!

خانم دستجری، وزیر بهداشت بی نیاز از توصیف وابستگی اش به محافل کودتائی، در خبری که خبرگزاری فارس آن را منتشر کرد، اعلام کرد:

«واكسن آنفلوانزای A تا 10 روز ديگر وارد كشور می شود. تعداد واقعی مبتلايان به آنفلوانزای A بالای یک ميليون نفر است و وزارت بهداشت فقط آمار موارد آزمايش شده را اعلام می كند. تا دو سال آینده 30 درصد مردم ایران مبتلا به این آنفلوانزا خواهند شد!»

 

در کشوری که بموجب بخشنامه های پیاپی شورای عالی امنیت ملی مطبوعات حق انتشار هر خبری را ندارند و حتی آمار بیماران ایدزی و شمار واقعی معتادان اعلام نمی شود و کسی نمی داند چه تعداد زندانی سیاسی و غیر سیاسی و یا زن و بچه در زندان ها هستند،  طبیعی است که مردم نه تنها به این خبر و گفته وزیر بهداشت با تردید نگاه کنند، بلکه آن را بخشی از یک جنگ روانی با مردم نیز تلقی کنند. یعنی ترساندن مردم از ارتباط با هم، حضور جمعی در خیابان، رفت و آمدها و دید و بازدیدها و بالاخره فراهم سازی بهانه ای اضافه بر همه بهانه های قبلی برای ترساندن مردم از حضور اعتراضی در خیابان ها. صدا و سیما 48 ساعت است روی این سوژه متمرکز شده است.

مردمی که تا حالا گرفتار آنفلوانزای کودتائی و باطومی و منژیت کهریزکی بودند، حالا آنها را از نوع خوکی آن می ترسانند!

سخنان وزیر بهداشت و پوشش وسیع خبری که در 24 ساعت گذشته به آن داده شده، شگرد مشابهی را به یاد می آورد که در مکزیک اعمال شد. یعنی در اوج اخباری که درباره انفجار اجتماعی در مکزیک می رسید و تمام موسسات نظرسنجی امریکا چنین انفجاری را در مکزیک پیش بینی می کردند، ناگهان دولت با عظیم ترین یورش تبلیغاتی، مردم را از آنفلوانزای خوکی چنان ترساند که میلیون ها نفر مکزیکوسیتی پایتخت این کشور را ترک کردند و دولت از شر یک انفجار قریب الوقوع اجتماعی خلاص شد. شاید در سفر احمدی نژاد به امریکا لاتین، مشاوران مکزیکی، به مشاوران احمدی نژاد همین تجربه را توصیه کرده باشند.

عملکرد غلط رهبر، بحث روز در نیروهای مسلح و نهادهای وابسته به حکومت

مردم ناچار شدند ستون خیمه جمهوری اسلامی، یعنی رهبری را مستقیماً هدف بگیرند. زیرا وی بطور آشکار و علنی بر روی مردم سلاح کشید و دستور کشتار و سرکوب داد.
اثر شگرفی که جنبش سبز بر ساختار قدرت در ایران داشت، بیرون کشیدن رهبر از هاله تقدس و عریان نمودن وی برای عموم بود.

مفهوم شعار "مرگ بر خامنه ای" – اکنون- به داخل حکومت نیز نفوذ کرده و در داخل نیروهای مسلح و نهادهای حکومتی، بحث بر سر عملکرد غلط رهبر و تدابیر نسنجیده و ناکام وی است. دیگر کسی تقصیر را متوجه اطرافیان رهبری نمی داند، بلکه با توجه به اینکه رهبری شخصاً به صحنه آمد و هدایت کودتا و سرکوب را بر عهده گرفت، مسئولیت و عواقب حاصله نیز تماماً متوجه وی است. انتقادات از عملکرد رهبر و نالایق دانستن وی، بطرز بی سابقه ای بین نیروهای خودی حکومت مطرح است.

رهبری از قبل نیز بین مردم فاقد محبوبیت بود ولی اینک تقابل وی با جنبش سبز سبب گردیده که وی وجاهت داخلی خود در حکومت را نیز از دست بدهد و یک بهم ریختگی و سردرگمی در اردوگاه نظام حاکم گردد. بدلیل سقوط وجهه و نفوذ رهبری، حکومت از هر گونه تصمیم گیری استراتژیک و مهمی عاجز مانده است. حتی در موضوع مذاکرات هسته ای نیز رفتارهای حکومت چنان متناقض و مبهم است که همه کشورهای جهان احساس کرده اند که با یک حکومت گیج طرف هستند. رسانه ای کردن مشکلات با روسها نیز ناشی از همین وضعیت آشفته ارکان حکومت است.

- شاید در این روزها- رهبر هزاران بار آرزو می کند که ایکاش زمان به عقب بر می گشت و او در فردای 22 خرداد تدبیر دیگری می اندیشید. او اشتباهاً و بخیال اینکه باز هم با سیاست اصلاحات مواجه است، بلادرنگ روی رینگ پریده و ناباورانه با سیل مردم مواجه شد .(برگرفته شده و خلاصه شده از وبلاگ سهرابستان)

Saturday, November 14, 2009

Sunday, November 8, 2009

گشت ارشاد آمریکایی


عکسی ماندگار از قانونی که امروز باورکردنش آسان نیست. اندازه گیری فاصله زانو تا مایو شنای یک زن جوان سال 1922. بر اساس قانون این فاصله نمیبایست بیشتر از پانزده سانتیمتر باشد. در تصویر بیل نورتون افسر پلیس در ساحل واشنگتن در حال اندازه گیری است. يك زماني هم خواهد رسيد كه آيندگان گشت ارشاد ايراني را باور نخواهند كرد.

نگاهی متفاوت به خیابان های تهران

16 آذر به انقلاب  ختم می شود.ادامه ی انقلاب به آزادی می رسد.اما تا رسیدن به خود  تندیس آزادی باید همچنان ادامه داد. جمهوری اسلامی با آزادی فاصله دارند.در حالیکه در ظاهر با هم در یک امتداد هستند اما فاصله مطمئنی باهم دارند.جمهوری اسلامی با رسیدن به خیابان رودکی تمام می شود اما آزادی همچنان ادامه دارد. انگار که جمهوری اسلامی تمام  توانش در همراهی با أزادی تا همان  رودکی بوده است. ملت خیابان کوتاهی است که با رسیدن به خیابان جمهوری اسلامی پایان می پذیرد. سفارت انگلیس هم در خیابان جمهوری اسلامی قرار دارد.سفارت روسیه با اینکه در نوفلو شاتو قرار دارد اما آن هم به جمهوری اسلامی نزدیک است. اگر از انقلاب به آزادی و جمهوری اسلامی بخواهید  بروید٬ مسیرها در تضاد با یکدیگر هستند.برای رسیدن به آزادی باید انقلاب را ادمه داد و برای رسیدن به جمهوری اسلامی باید از آزادی و انقلاب فاصله گرفته و انقلاب را رو به پایین رفت. خیابان ایران هم خیابانی است که فقط عده ای خاص با عقایدی خاصتر در آن جای دارن. پاسداران همان سلطنت آباد سابق است.فقط اسمش عوض شده.جهت همان جهت و شیب همان شیب است. خیابان نبرد به پیروزی می رسد....

و برای رسیدن به فرجام از هنگام باید رفت

Sunday, November 1, 2009

از الهه بدم میاد..

دیروز نازنین رو بعد از مدت‌ها دیدم. خواهرزادمه. هفت سالشه و امسال رفته کلاس اول. ازش در مورد مدرسه‌اش، معلمش و دوستای جدیدش پرسیدم. چند جمله‌ی کلیدی و قابل توجه‌اش این بود: یه همکلاسی دارم که اسمش الهه است. ازش خیلی بدم می‌یاد. [من: چرا]. چون طرفدار احمدی‌نژاده.

شنیدن این دست جملات حتی از بچه‌های مهد کودکی هم این روزها کاملاً طبیعیه ولی نکته‌ی قابل توجه اینه که اولاً بابا و مامان نازنین مطلقاً حرف سیاسی نمی‌زنن چون تموم همسایه‌هاشون برادرای زحمت‌کش سپاه و اطلاعات هستن. ثانیاً مدرسه‌ی نازنین تو همون شهرک شهید محلاتیه که قریب به اتفاق دانش‌آموزاش بچه‌های همین سپاهی‌ها هستند.

گوش که می‌کنم صدای تَرَک خوردن ستون‌های سست حکومت به زور ستانده شده از مردمانی اهل اندیشه، فرهنگ، هنر و اصالت را به وضوح می‌شنوم.