Sunday, August 30, 2009

زمزمه‌ی تعطیلی دانشگاه و شباهت‌های آن با سال پنجاه و نه

زمزمه‌های هولناکی به گوش می‌رسد. سعید مرتضوی که برکنار شد خوشحال شدم که اینان بالاخره فهمیدند که این موجود خیلی هزینه برایشان داشته و در صدد حذفش برآمدند که ناگاه خبر ارتقای شغلی حضرتش را شنیدم. با این خیال خوش که مردان سیاست ما قصد بازیابی آبروی رفته را دارند یک دو روزی سرخوش بودم، اما اینک می‌بینم که گویا قرار نیست اینها هیچ طوری کوتاه بیایند. نگاه که می‌کنم می‌بینم حتی با وجود دشمن تراشی گسترده میان خودشان، هنوز هم بر عقیده‌ی باطلشان استوارند و دست بردار نیستند.

خبر سخنرانی ترسناک خامنه‌ای مرا به یاد سال پنجاه و نه انداخت. آن روزها هم حرفهایی از همین دست گفته شد. قصه‌ی تعطیلی دانشگاه‌ها با زمزمه‌ی تعطیلی دانشگاه‌های علوم انسانی شروع شد. آیا واقعاً انقلاب فرهنگی که چه عرض شود ویرانی فرهنگی دیگری در راه است؟ تردید ندارم که زمزمه‌های تعطیلی دانشگاه نه برای اسلامی شدن و نه برای تغییر فضای دانشگاه است، که برای مقابله با فاز دوم مبارزه‌ای است که قطعاً آغاز آن مهرماه هشتاد و هشت خواهد بود.

جامعه‌ی بدون دانشگاه... تصورش را هم نمی‌توانم.

Saturday, August 29, 2009

تهدید به اخراج از کشور در صورت عدم سرکوب مردم!!

چندی پیش مقاله ای در روزنامه هشت صبح افغانستان خواندم مبنی بر تجاوز سربازان گمنام امام زمان به برادران و خواهران افغانیمان در اردوگاههای سفید سنگ و تل سیاه که اصلاً نمیدانم کجای ایرانند. امروز با یک خواهر افغان که همسری ایرانی دارد و گاهی اوقات در کارهای منزل کمکم میکند سر صحبت در باره آن خبر را باز کردم. دیدم ایشان هم حسابی این روزها سیاسی شده اند. زن صادقی است و ندیدم در هیچ موردی با عصبانیت یا قهر با شرایط سخت زندگی حرفی بزند. اما امروز خبر جالبی به من داد که مناسب دیدم همگان بدانند. 

 

می گفت چند روز بعد از انتخابات که درگیریها ادامه دار شده بود پلیسها آمدند و دو برادر و پسرعمویش که کارت سبز اقامت در ایران را دارند با خود بردند به جایی شبیه یک پادگان نظامی. در آنجا ضمن تجهیز آنها و تعداد زیادی از هموطنانشان به ابزارهای اولیه سرکوب از جمله چماق و قمه از ایشان خواستند که در سرکوب مردم شرکت کنند و تهدید کردند که در صورت عدم حضورشان کارت سبزشان باطل خواهد شد.

یاد سخن پیامبر اسلام افتادم: «مَن لا معاشاً لهُ لا معاداً له»، و به عبارت خودمانی‌‌تر «کسی که نان ندارد نیاز به ایمان ندارد».

نمی‌شود خرده گرفت بر آنانی که یا از روی «فقر» و یا از روی «نادانی» چوب بر سر هم‌نوعانشان می‌کوبند. این دمل چرکین از ریشه باید خشکانده شود.

Thursday, August 27, 2009

اکبر عبدی مردی که تغییر جنسیتش را پذیرفت

هنوز به خاطر دارم روزی را که آقای اکبر عبدی با بازی هنرمندانه‌اشان در فیلم «آدم برفی» چه غوغایی آن روزها به پا کردند. هنوز هم ایشان را دوست می‌دارم. نکته‌ای فقط آزارم می‌دهد. آن روزها در یکی از نشریه‌ها که درست به خاطر ندارم که آیا «شلمچه» بود یا «یالثارات»، آقای دهنمکی و همکارانش، جدا از هجمه‌های عظیم چندجانبه، از ایشان به خاطر بازی در نقش یک زن با عنوان «اکبر خانم عبدی» یاد کردند. حال فکرم مشغول این است که آیا آقای اکبر عبدی عنوان «خانم» را برای خود پذیرفته‌اند یا از بزرگ‌منشی و آقا منشی و این جور حرف‌ها با آقای دهنمکی کنار آمده‌‌اند و در هجویه‌ی «اخراجی‌ها» تن به بازی داده‌اند و یا مثل خیلی‌ها که این روزها لب به «اعتراف‌های دیکته شده‌ی گالیله‌ای» گشوده‌اند، ایشان نیز «در خود شکسته‌اند».

- پی‌نوشت: منظور از اعتراف گالیله‌ای همان اعتراف گالیله به گرد نبودن زمین است.

سرآغاز

از وبلاگ بازی هیچ خوشم نمی آمد. اما بسیار از آنها آموختم. چند ماهی است که دوست دارم بشنوم، بگویم، بنویسم، به گوش دیگران برسانم و دوباره بشنوم از آنهایی که می‌شوند. وبلاگ را مناسب دیدم. سوگند شکستم و از امروز باز مینویسم.