یک سال از کودتای هشتاد و هشت میگذرد. محله ما جایی است حوالی بیت خ. پر از لانه زنبورهای ولایت، اطلاعاتی، سپاهی و بسیجی. در تمام این مدت در حسرت یک الله اکبر گفتن، گاهی شبها به منزل دوستی در مرزداران مراجعه می کردیم تا با دل قرص تری فریاد آزادی خواهی سر دهیم. شب سالگرد کودتا در خانه مان بودیم که شنیدن صدای الله اکبر چند همسایه، برقی به چشمانمان انداخت. باورمان نمی شد که در محله معظم له کسی جرأت فریاد زدن داشته باشد. اولین باری بود که در این یک سال این صداهای امید بخش را می شنیدیم. دقیقه ای بعد به همراه برادر، پدر و مادرم در حال فریاد زدن و الله اکبر گفتن بودیم. آنقدر با حرارت نعره میزدیم که هیچکدام نفهمیدیم حنجره هایمان درد گرفته، چنان شد که صبح امروز به مدد نشاسته و شیر توانستیم با هم ارتباط برقرار کنیم.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
dametoon garammmmmmmmmmmmmmmmmmm zandeh badddddddddddddddddddddddddddddddddddddddd
ReplyDeletepayande bashid...
ReplyDeleteHamishe sabz va paiande bashid
ReplyDeleteKheyyyyyyyyyyyyyyyyyli jigar darid, Afarin bar shoma
ReplyDeleteahsant. ahsant. :)
ReplyDelete