Sunday, February 13, 2011
هر کجای شهر هستید الان خودتونو برسونید چهارراه قصر
دلاور سبزی با عکس یک مرد و یک کودک شهید در دست. روی جرثقیل ساختمانی. تجمع سنگین مردم و گارد ضد شورش
این لینک رو هم ببینید
http://balatarin.com/permlink/2011/2/14/2368447
Friday, July 2, 2010
آقای متکی! برزیل هم به سزای اعمال خود رسید
Saturday, June 12, 2010
ندای الله اکبر اعتراضی در چندقدمی بیت
Saturday, April 24, 2010
قصه من و آن یک بسیجی مخلص
روزی یک جوان خیلی بسیجی که مدتها بود که میشناختمش آمد در مغازهمان. پرسیدم فلانی! اگر روزی اون آقای شما فرمان دهد که مرا بکشی، آیا این کار را خواهی کرد؟ در کمال ناباوری پاسخ داد خیر! چرا باید شما را بکشم. شما آدم بدی نیستید.
از این پاسخ به شدت شرمنده شدم و عرقی سرد بر پیشانیام نشست. روزها به ملامت خود مشغول شدم و شبها به عبادت و استغفار از درگاه خداوند تا شاید مرا ببخشد که اینگونه به قاضی رفتم. احساس میکردم به جامعه بسیج دین دارم و از کردهها و گفتههای خویش به شدت نادم.
این قصه اما گذشت تا روز بعد از حماسهی تاریخی 9 دی به صرف ساندیس و کیک و من همچنان شرمندهی قوم بسیج. آن بسیجی باز هم به مغازهمان آمد و بیمقدمه گفت، هی فلان! یادم آید آن پرسشی که پرسیدی اگر آقا بگوید تو را خواهم کشت یا خیر. پاسخم این است، «بله، تو را خواهم کشت».
این پاسخ مرا به شدت مشعوف ساخت. ضمن تشکر و قدردانی بسیار از این جوان رعنا، به ایشان عرض کردم، آقا دم شما به مقدار زیادی گرم. ما داشتیم از وجدان درد میمردیم. به دادمان رسیدید. ای ول لاه!
خیلی جدی به این دوست عرض کردم، به خانوادهام سپردهام که اگر روزی توسط یک بسیجی کشته شدم، کاری به کارش نداشته باشید. بر او نمیتوان خرده گرفت. این رفتار او نتیجهی جهل و حماقت است و نه وحشیگری و سبعیت. او نمیداند چه میکند و علتش ضعف امثال ما است که نتوانستیم آگاهش کنیم.
از آن روز سه چهار ماهی میگذرد. امروز دیگر آن بسیجی از جنس خودمان شده، سبز سبز، مخالف خشونت و منتقد دیکتاتور. خوشحالم که حداقل دینم را به جنبش سبز ادا کردم؛ «گسترش آگاهی».
Friday, February 12, 2010
سایتهای جرس، تحول سبز و کلمه توسط عوامل کودتا هک شدند
Saturday, February 6, 2010
خدمت بزرگ چین به مردم ایران
بعد از روسیه، این روزها چین منفورترین کشور میان مردمان سبز سرزمینم است. خاک ما و دریای ما تقدیم روسیه میشود و پول نفت ما تقدیم چین، تا شاید رأی ممتنعی شود برای آنکه نمایندگان شیطان دو سه روزی بیشتر بر اریکه ایران بمانند. هفتاد میلیارد دلار منابع ارزی کشورمان به بانکهای بیهویت چینی سپرده میشوند تا به خیال باطل هزینهی پنجه کشیدن به صورت امپریالیسم شود و این هزینهای است که یک ملت و نه خودکامگانی که آنان را به بند کشیدند میپردازد. بازارهای کشورمان پر میشود از محصولات نامرغوب چینی و کار بدانجا میرسد که یک کارآفرین حتی از تولید چوب بستنی باز میماند به سبب واردات چوب بستنی از چین!! و من اما در این میان از یک نگاه خرسندم. تا چند سال پیش همینکه قلم در دستانمان از نوشتن میایستاد یا دستک چاقو هنگام بریدن «پنیر» به دو نیم میشد، با لبخندی از شرم میگفتیم: «ایرانیه دیگه».. امروز اما مدتهاست که دیگر این جمله را نمیشنوم. هر جا کالای بیکیفیتی به دستمان میرسد بیاختیار، سرافراز و با افتخار میگوییم: «لعنت به این چینیها». این خدمتی است در خور تقدیر و من از این بابت چینیان را سپاسگزارم.